نوشته: نیشابور فردا
(کانال مستقل خبری، تحلیلی، اجتماعی و توسعهمحور نیشابور)
http://neyshaburfarda.blogsky.com
«نماینده مردم غرب خراسان رضوی»، «منطقه غرب خراسان رضوی»، «مردم غرب خراسان رضوی» و ...؛ اصطلاحاتی که نه ریشه و پیشینه تاریخی-فرهنگی خاص دارند، و نه حائز همپوشانی شفاف جغرافیایی هستند! اصطلاح «غرب خراسان رضوی»، در چند سال اخیر، در اطلاق به حوزه انتخابیه مستقر در ناحیهای در شمال غربی و غرب میانه استان خراسان رضوی؛ توسط برخی خبرنگاران محلی و بعضی رجال سیاسی ناحیه یادشده، به کار برده میشود و در شماری از رسانههای محلی و همچنین رسمی کشوری نیز منتشر و ترویج گردیده است. در تصویر بالا، نمونههایی از این شیوه نوپدید بهرهبرداری از اصطلاح جغرافیایی «غرب خراسان رضوی» را میبینید.
غرب خراسان رضوی
«غرب خراسان رضوی»؛ گستره سرزمینی غرب استان را (که از شمال استان خراسان شمالی، از غرب به استان سمنان و از جنوب به استان خراسان جنوبی محدود میشود) را در بر میگیرد و از نگاه دیگر؛ میتوان «حوزه جغرافیایی غرب خراسان رضوی» را در برابر «حوزه جغرافیایی شرق خراسان رضوی» تعریف نمود. بدیهی است بهرهگیری از این اصطلاحات، در اشاره به صرف حوزه جغرافیایی تحت پوشش مفهومی خود، در همه فعالیتهای معرفی، بررسی و توسعه استان، بسیار مفید و کاربردی است. اما آنگاه که پای خوانشهای دگرگونه (نامتعارف) از این اصطلاحات جغرافیایی به میان میآید؛ از آنجا که با ماهیت، هویت، حقوق و منافع جغرافیایی یکایک نقاط، شهرها و شهرستانهای استان سر و کار دارد؛ باید با جدیت و حساسیتی مثال زدنی، بر آن تمرکز و تامل نمود.
خوانش دگرگونه جغرافیای سیاسی استان
«استان خراسان رضوی، یکی از استانهای 31گانه کشورمان؛ با نظر به موقعیت جغرافیاییاش در منطقه خراسان ایران، در موقعیت میانی استانهای خراسان شمالی و خراسان جنوبی؛ همان خراسان مرکزی است که به خاطر افتخار میزبانی از حرم مطهر رضوی؛ با نام رسمی خراسان رضوی شناخته میشود. کلانشهر مشهد مقدس که در ناحیه شمال شرقی استان قرار گرفته؛ مرکز سیاسی و اداری استان است.» آنچه در جملههای پیشین گفته شد یک تعریف همپوشان با دادههای رسمی کشوری از جغرافیای سیاسی «استان خراسان رضوی» است؛ و در صورتی که در این حوزه، تعریفی ارائه گردد که متعارض و یا متناقض دادههای رسمی مرتبط با جغرافیای سیاسی خراسان رضوی باشد؛ آن تعریف به عنوان خوانش «نامتعارف» یا دگرگونه شناخته میشود. این خوانشهای «نامتعارف»، گاه «کلیت» و گاه «بخشی» از حوزه سزمینی مورد بحث را با عبارتهایی دارای جهت و رویکرد بهرهبرداری خاص؛ نامگذاری نموده و در میان افکار عمومی، برجسته و ترویج مینماید.
نقشه بالا را ببینید؛ این نقشه، با ویرایشها یا ادبیات مشابه دیگری نیز در برخی وبگاهها و رسانههای مجازی محلی ناحیه مورد اشاره، منتشر شده است. این نقشه را میتوان به عنوان مصداقی بارز از خوانش نامتعارف، و البته دارای جهت به «کلیت» جغرافیای سیاسی استان، مورد بازبینی قرار داد.
در این نقشه، وجود یک زیرساخت (فرودگاه) در یک شهر، به عنوان ابزاری در راستای تلقین «تقسیم (= تجزیه) استان خراسان رضوی»؛ القای «تلویحی» مرکزیت آن شهر؛ لحاظ قلمرو برای شهر مورد اشاره؛ منفک از مرکز رسمی اداری-سیاسی استان، بهرهبرداری شده است. این گونه خوانش خاص قلمروخواهانه جغرافیایی را که آرزوهای سیاسی را در پوشش موضوعهای جنبی، بازتاب میدهد میتوان در زمره نمودهای رسانهای رقابتهای ژئوپلیتیک بین شهری (که کمابیش با تفاوتهایی در شهرهای دارای توانمندیهای منطقهای در استانهای دیگر کشور نیز دیده میشود) دستهبندی نمود.
آنچه در مورد نیشابور (به عنوان یک شهر و شهرستان دارای توانمندی و حوزه نفوذ منطقهای، ملی و بینالمللی؛ بویژه در حوزه فرهنگی) در این زمینه، میتوان مورد توجه قرار داد این است که با رفع تبعیضها و محرومیتهای زیرساختی (از جمله پیگیری احداث فرودگاه) نسبت به شهرستان همسایه، مزیت «رقابتپذیری» این منطقه را برای نقشآفرینی در معادلات آینده منطقه شمال شرق کشور تقویت نماییم. چرا که احیای موقعیت درخشان تاریخی و شکوفاسازی پتانسیلهای والای فرهنگی-اقلیمی نیشابور؛ در راستای ایفای نقش فرهنگی و ملی مورد انتظار در خراسان و ایران؛ بدون اقتدار ژئوپلیتیکی آن، راه به جای کارسازی نخواهد برد.
خوانش مصادرهای از جغرافیای سیاسی استان
حوزه شمول جغرافیایی اصطلاح «غرب خراسان رضوی» را از دو دیدگاه میتوان تعریف نمود:
تعریف نخست، مجموعه-شهرستانهای نیمه غربی استان را در بر میگیرد. رشتهکوه بینالود (مرتفعترین ناحیه خراسان ایران)، شاخصترین عارضه جغرافیایی جداکننده بخش بزرگی از حوزه شرقی و حوزه غربی استان است. از این نگاه؛ اگر حتی قوچان را به خاطر پیوستگی به دشت مشهد، در زمره شهرستانهای غرب خراسان رضوی نگنجانیم؛ «خوشاب»، «فیروزه»، «نیشابور»، «جوین»، «جغتای»، «داورزن»، «سبزوار»، «بردسکن»، «کاشمر»، «خلیلآباد»، «مه ولات»، «بجستان» و «گناباد»؛ با صراحت، شهرستانهای غرب خراسان رضوی را تشکیل میدهند.
تعریف دوم؛ شاید برخی علاقه داشته باشند صرفاً شهرستانهایی که در کرانه (مرز) غربی استان مستقرند را «غرب خراسان رضوی» به شمار آورند. از این دیدگاه نیز حتی اگر قوچان در شمال غربی، و گناباد در جنوب غربی را در جرگه شهرستانهای کرانه غرب خراسان رضوی محسوب ننمایم؛ «جغتای»، «داورزن»، «سبزوار»، «بردسکن»، و «بجستان»، شهرستانهای کرانهای غرب خراسان رضوی را تشکیل میدهند. و از این میان؛ سه شهرستان نخست، همراه با خوشاب و جوین در یک حوزه انتخابیه؛ بردسکن همراه با خلیلآباد و کاشمر در حوزه انتخابیه دیگر؛ و بجستان همراه با گناباد، حوزه انتخابیه دیگری را تشکیل میدهند. و آنگاه؛ آیا قابل تامل نخواهد بود:
- نواحی دو حوزه انتخابیه «کاشمر، خلیلآباد، بردسکن» و یا حوزه انتخابیه «گناباد و بجستان» (که دقیقا شامل شهرستانهای کناره غرب خراسان رضوی هستند) چه سهمی از این اصطلاح نوپدید «غرب خراسان رضوی» دارند؟! آیا آنها جزء منطقه «غرب خراسان رضوی» نیستند یا اینکه هماستانیهای ساکن در این شهرستانها، جزء «مردم غرب خراسان رضوی» نیستند؟!
- اگر شهرستان خوشاب (که دره یام سرولایت، بخش شمالی آن را تشکیل میدهد)؛ در حوزه شمول اصطلاح «غرب خراسان رضوی» تعریف گردد؛ فیروزه و نیشابور که در همسایگی خوشاب و در دامنه غربی بینالود بزرگ قرار گرفتهاند، آیا از شهرستانهای عمده، اصلی، تاثیرگذار در غرب خراسان رضوی نیستند؟!
آیا شفافترین دستاورد تامل و تعمق در این رویکرد نوپدید به بهرهبرداری از اصطلاح «غرب خراسان رضوی»؛ به جز مصادره واضح این اصطلاح جغرافیایی دارای حوزه پوشش کاملا مشخص، به نفع جزء و بخشی از حوزه پوشش آن است؟ چرا تلاش میشود با مصادره به مطلوب یک اصطلاح جغرافیایی اَعَم، شخصیت جغرافیایی-سیاسی خاص (و دارای توان القای «تمایز» یا «انفکاک» تلویحی از جغرافیای سیاسی رسمی استان) برای یک شهر یا یک ناحیه، ساخته شود؟ آیا نمیتوان برای هر یک از حوزههای انتخابیه دیگر استان نیز این حق را قائل شد که از اصطلاح جغرافیایی «دارای مشترکات با دیگران»، برای بهرهبرداری در مناسبات و اهداف و ایجاد «تشخص» برای خود، بهرهبرداری نمایند؟
تبعات بهرهبرداریهای غیر مسولانه
تامل در انگیزه و مقصد این بهرهبرداری نوپدید از جغرافیای سیاسی استان، ما را از پرداختن به بُعدی دیگر از موضوع (که حائز اهمیت بالایی نیز هست) باز ندارد: نام برخی خبرگزاریهای رسمی کشوری از جمله «ایرنا»، «صدا و سیما»، «تسنیم» و ... را در زمره محملهای ترویج و انتشار این بهرهبرداری، مییابیم! اینها بنگاههای بزرگ خبری هستند که به نحوی از اعتبارات دولتی یا ملی و همچنین سرمایه حمایت مادی و معنوی ملت ایران برخوردارند! برای روشنتر شدن ابعاد موضوع کافی است فرض کنیم خبرنگاران و یا رجال سیاسی هر شهر دارای رقابت ژئوپلیتیک با شهری دیگر در هر یک از استانهای کشور، بخواهند در تعامل و همکاری با خبرگزاریها رسمی و پرمخاطب کشور؛ طیفی از مصادره به مطلوب اصطلاحات جغرافیایی و یا القای انفکاک تلویحی از جغرافیای سیاسی رسمی را روال کار، قرار دهند آیا پس از مدتی، علاوه بر آشفتگی تعاریف و معیارهای رسمی کشور، با دلخوریها، کدورتها و نارضایتیهای عمومی در نواحی ذینفع همجوار، مواجه نخواهیم شد؟ چرا حقوق جغرافیای-سیاسی همسایگان که در یک حوزه جغرافیایی مشترک، دارای حق هستند؛ نادیده گرفته میشود؟!
تعامل با مسولان حاکمیتی و مدیران رسانهها
بسیار واضع و مسلّم است که از مدیران خبرگزاریهای دارای حوزه پوشش ملی، نباید انتظار داشت که بر جزئیات جغرافیای سیاسی و حساسیتهای رقابتهای محلی ژئوپلتیک در یکایک مناطق کشور آگاهی داشته باشند و در واقع؛ این خبرنگاران محلی هستند که میتوانند بنا به گرایشها و نیّات خود به اخبار و گزارشها و مطالب، جهت خاص بدهند. در کنار خبرنگاران؛ مسولان، سیاستورزان، نخبگان و فعالان محلی، به عنوان ارائهدهندگان یا تولیدکنندگان محتوای خبری، نقش انکارناپذیری در جهتدهی به افکار عمومی، بویژه در زمینه مسائل محلی و منطقهای، دارند. در همین زمینه، قابل توجه است که شیوه و اهداف مجموعه فعالیتهای محلی منتج به تولید و انتشار خبر در سطح ملی، همواره بر سر یک دوراهی رویکردی قرار دارد: رویکردی که میتواند متضمن تدبیر و تامل در مصالح ملی و حرکت کردن به سوی مقصدی باشد که به منافع عمومی کشور و ملت ایران میانجامد و رویکردی دیگر که حرکت در مسیر بهرهگیری (و گاه حتی بهرهکشی!) حداکثری از فرصتهای رسانهای ملی و کشوری در راستای تقویت مواضع و منافع محلی را فراهم میسازد. هرچند بخاطر درهمتنیدگی، تعامل و گاهی تقابل منافع محلی و مصالح ملی؛ مرز شفافی میان این دو رویکرد نمیتوان ترسیم نمود.
در مورد نیشابور، اما با نگاه به چهره و شخصیت شاخص و درخشان فرهنگی این دیار از یک سو؛ و ضرورت خدشهناپذیر پاسداری از اصالت و استواری این موقعیت فرهنگی منطقهای، ملی و بینالمللی؛ باید رهیافتهای رسانهای متناسب با جایگاه و حوزه تاثیرگذاری فرهنگی و معنوی نیشابور در گستره ملی و فراملی را در نظر داشت. بنابراین، چنین به نظر میرسد که آگاهیرسانی شفاف و پیگیری مستمر تعارضات مرتبط با حقوق جغرافیای سیاسی (همچنین دارای جنبههای تاریخی و فرهنگی) نیشابور به «مسولان و تصمیمگران مرتبط در نهادهای دولتی و حاکمیتی استانی و کشوری» و تعامل سازنده با «مدیران رسانهها و بنگاههای خبری ملی»، بهترین روش عملکردی پاسدارانه برای منطقهای با موقعیت فرهنگی نیشابور باشد.
همگرایی برای ملی کردن مسائل راهبردی توسعه نیشابور
بخش پایانی را با تصویری مرتبط با این نوشتار به پایان میبریم؛ تصویر زیر، بریدهای است از گزارش خبرنگار محلی خبرگزاری فارس در 13 شهریور 1396؛ این گزارش، هر چند از معیارهای عمق و تکنیک گزارشهای ژورنالیستی حرفهای، کم بهره است اما از دیدگاه بهرهبرداری از محمل خبرگزاری رسمی و کشوری «فارس»، در راستای گزارشگری یک مطالبه سیاسی محلی قابل توجه است. لحن تیتر و پارههایی از محتوا به گونهای طراحی شده که مشابه یک بیانیه سیاسی، رگههایی از مقولههای تاثیرگذاری روانی، برای پیشبرد فعالیت سیاسی برداشت میشود.
نمونه یادشده، بیانگر این موضوع است که برخی در رقابتهای ژئوپلیتیک بین شهرها، از هر فرصت در دسترس، برای تقویت موقعیت رقابتپذیری شهر یا حوزه مطلوب خود، بهرهبرداری مینمایند؛ حتی در خبرگزاریهای رسمی کشوری!
خلاصه اینکه؛ رویدادها به صورت نسبی، به جهتی که نیروهای فعال، آنها را هدایت میکنند به پیش میروند. ما نیز برای پیش بردن رویدادها و فرایندهای مرتبط با توسعه نیشابور، راه کارسازی به جز «زبان گویا و نافذ زمان»، یعنی برنامهریزی برای کار اثربخش در «رسانههای جمعی» نداریم. پس شایسته است به سیاستورزان، اهالی رسانه، نخبگان و فعالان حوزه توسعه نیشابور، پیشنهاد نماییم: فارغ از گرایشها و سلیقههای متفاوتی که به طور طبیعی، در هر جامعهای وجود دارد؛ برای یک هدف عالی مشترک که همانا احیای جایگاه واقعی فرهنگی و تمدنی نیشابور؛ و برای توسعه نیشابور، خدمت به فرهنگ خراسان و استفاده از ظرفیتهای نیشابور در راستای خدمتگزاری به ایران عزیز؛ دست به دست هم دهیم و با همگرایی و نگاهی فراگیر، کاربردی و منسجم به راهبردها، خطمشیها و شیوههای عملکرد اثربخش در این حوزه بیاندیشیم.
ما در شرایط امروز، نیاز وافری به تعامل همگرا و مبتنی بر بهرهگیری حداکثری از خرد جمعی (بدون دخالت و نقش گرایشها و سلیقههای سیاسی و گروهی) در حوزه مسائل توسعه نیشابور داریم. پایگاه فرهنگی و نام درخشان نیشابور، زمینه گستردهای برای حضور نیشابور، فراتر از شرح رویدادهای روزمره، در خبرگزاریهای کشوری فراهم مینماید؛ اگر باور داریم که نیشابور، یک شهر ملی است چرا از ظرفیتهای وسیع و نافذ این رسانهها برای ملی کردن مسائل راهبردی توسعه نیشابور استفاده نمیکنیم؟!
سلام
حرف که باد هواست، ما قوچانی ها هم به منطقه مون میگیم «شمال خراسان رضوی».
بعد از ناکامیمون در رقابت با بجنورد برای مرکزیت، الان چه قوچان استان بشه چه نشه به نظرم فرقی نمیکنه،الان فقط باید به فکر امتیازگیری از مشهد باشیم.
ان شالله نیشابور و سبزوار و تربت حیدریه استان بشن تا اگه قوچان استان نشد لااقل با هفتا شهر دیگه تو خراسان رضوی باقی بمونیم.