نیشابور فردا

نیشابور فردا

وبگاه کانال مستقل خبری، تحلیلی، اجتماعی و توسعه‌محور نیشابور فردا
نیشابور فردا

نیشابور فردا

وبگاه کانال مستقل خبری، تحلیلی، اجتماعی و توسعه‌محور نیشابور فردا

دعوت جناب آقای محمد عبدالله‌زاده ثانی به چالش برزین‌مهر

دعوت به چالش برزین‌مهر

دعوت از جناب آقای محمد عبدالله‌زاده ثانی، رییس محترم اداره میراث فرهنگی شهرستان داورزن، به یک چالش علمی


تصویر بالا با اندازه بزرگتر

 

یک وبلاگ در ساب‌دامین بلاگفا هست به نویسندگی محمد عبدالله‌زاده ثانی. او در پروفایل خود نوشته‌ است: «به نظر من، هیچ سیاستی، بالاتر از صداقت نیست.» و در جایی دیگر نوشته: «من سال‌های زیادیست که در حیطه تاریخ و تمدن شهر عزیزم سبزوار مطالعه و کنکاش نموده‌ام...» 

اگر دستی در پیگیری اخبار میراث فرهنگی داشته باشید، با خواندن پاراگراف بالا، غیر ممکن است یاد یکی از دست‌اندرکاران میراث فرهنگی استان خراسان رضوی، به همین نام، در ذهنتان خطور نکند.

محمد عبدالله‌زاده ثانی؛ کارشناس سابق اداره میراث فرهنگی سبزوار و رییس کنونی اداره میراث فرهنگی داورزن؛ نام عبدالله‌زاده ثانی به عنوان مولف و یا مولف همکار بر روی کتاب‌های «سلطان‌آباد، نگین خوشاب»، «روداب، رویشی در کویر»، «میراث فرهنگی ششتمد» و «جغرافیای تاریخی جوین» دیده می‌شود. بنابراین، ایشان فقط یک باستان‌شناس صرف نیست بلکه دستی هم در نوشتن دارد. 

 البته نام عبدالله‌زاده ثانی را بیش از هر چیز، می‌توان در حاشیه یا متن مصاحبه‌ها یا گزارش‌های خبری‌ای یافت که از حدود نیمه‌ دهه ۱۳۸۰ تا امروز، بقایای یک چهارتاقی دورافتاده و کوچک به نام محلی «خانه دیو» را به نام آتشکده «آذر برزین‌مهر» معرفی می‌کنند. این چهارتاقی که در شرق شهرستان داورزن قرار دارد، پیش از تاسیس شهرستان داورزن در سال  ۱۳۹۱، جزء آثار تاریخی شهرستان سبزوار محسوب می‌شد اما اکنون در حوزه جغرافیایی و تابعیت شهرستان و اداره میراث فرهنگی داورزن قرار دارد و جالب اینجاست که نام و توضیحات این چهارتاقی با نام «چهارطاقی(آتشکده) ریوند»، در زیرپورتال رسمی اداره میراث فرهنگی سبزوار نیز آمده است! بدین ترتیب؛ یک اثر تاریخی با یک موقعیت جغرافیایی مشخص و منحصر به فرد، همزمان جزء آثار تاریخی دو شهرستان با موقعیت‌های جغرافیایی متفاوت است!

گفتنی است آذربرزین‌‌مهر یکی از سه آتشکده اصلی ایران در دوران ساسانی بوده است که البته در متون آیینی و اساطیری ایران نیز حضور دارد. «ابرشهربوم»، «رستاق ریوند»، «کوه ریوند»، «دریاچه سوور یا سوبر» و «کوه توس» اماکن جغرافیایی مرتبط با «جغرافیای تاریخی آذربرزین‌مهر» هستند که بر اساس منابع قدیم و پژوهش‌های جدید، همگی با فاصله قابل توجه در خارج از حدود و ثغور شرق دو شهرستان یادشده و در حوزه جغرافیایی نیشابور-توس-استوا (تقریباً حوزه میانه دشت‌های نیشابور-مشهد-قوچان کنونی) قرار دارند. با نظر به قدمت ساسانی و پیشاساسانی برزین‌مهر، قابل ذکر است که تاکنون؛ اثر، آتشکده یا چهارتاقی به نام «آذر برزین‌مهر» یا در ابعاد و اندازه مورد انتظار از این نیایشگاه حاوی این آتش بهرام آیین ایران باستان، در پیشینه‌های مکتوب مربوط به جغرافیای تاریخی هر دو شهرستان یادشده (که مجموعاً «بیهق» قدیم را تشکیل می‌دهند) بازیابی نشده است. به طوری‌که عملا قدیمی‌ترین اشاره به وجود چنین اثری، مربوط به ادعای یک متخصص آمریکایی در حوزه «زبان‌های هند و اروپایی» به نام Abraham Valentine Williams Jackson است که در کتاب From Constantinople to the Home of Omar Khayyam منتشرشده در سال ۱۹۱۱ میلادی (یعنی چند سال بیش از یک قرن پیش) آمده است و مقالات علمی و خبرهای رسمی حاکی از این است که در طی این ۱۰۹سال، نه تنها هیچ کس -اعم از تاریخ‌دان و باستان‌شناس- ادعای زبان‌شناس آبراهام ولنتاین ویلیام جکسون را جامه اثبات نپوشانیده است بلکه اکثریت صاحبنظران، به دیده تردید نگریسته و حتی شماری از متخصصان، آن را رد کرده‌اند. پس با فرض قابل اعتنا دانستن گفته‌های جکسن باید گفت که پیشینه تاریخی مکتوب آذر‌برزین‌مهر ساسانی (مربوط به پیش از ۱۵۰۰ سال پیش) در ناحیه یادشده  حدود  ۱۰۹ سال است و قاعدتا مولفانی که در سده اخیر، به نوشته جکسن یا افرادی دیگر از این قبیل، ارجاع داده‌اند؛ شاید بر حجم افزوده باشند اما چیزی بر یافته‌های یقینی مطالعات برزین‌مهرشناسی نیفزوده‌اند. 

در نگاه کلی به مبحث آذربرزین‌مهر در دوران معاصر، باید تاکید کرد که این موضوع، یک مقوله کاملاً علمی (تاریخی و باستان‌شناسی) است؛ از آنجا که نگاه علمی و رفتار حرفه‌ای با رقابت‌های محلی و اقدامات تبلیغی مناسبتی ندارد بایسته خواهد بود بویژه در چنین موردی که از یک سو؛ یکی از بزرگترین شناسه‌های پیشینه باستانی خراسان است و از سوی دیگر؛ وجود مدعیان دیگری از جمله برزنون نیشابور، گلمکان چناران، کاشمر و ...، در راستای پاسداری از منافع جمعی نسل امروز و آینده خراسانیان، از هرگونه اقدام شتابزده که ممکن است لطمات قابل توجهی در زمینه مخدوش شدن هویت تاریخی و یا تنزل وجهه دانش‌مدارانه فعالیت‌های شناخت، بازیابی و پاسداری میراث فرهنگی خراسان به همراه داشته باشد، پرهیز گردد.  

به هر حال اگر به مبحث اصلی باز گردیم؛ با توجه به سوابق مطبوعاتی و خبری موجود و قابل جستجو، به صراحت می‌توان گفت برزینمهر و البته انتساب آن به زادگاه، یکی از علاقه‌های پی‌گیر جناب آقای محمد عبدالله‌زاده ثانی در این سال‌ها (از دهه 1380 تا امروز) بوده است. اما جالب اینجاست که نام این مولف محترم، هیچ‌گاه در زیر حتی یک مقاله‌ علمی-پژوهشی که اثبات نماید «چهارتاقی خانه دیو» همان «آذر برزین مهر» مورد علاقه ایشان است، نیامده ...!!! البته، ما تا امروز، نه تنها نام ایشان را در زیر چنین مقاله‌ای ندیدیم بلکه نام هیچ کس دیگری را، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، که با اتکا به تمام یافته‌های باستان‌شناسی و مستندات تاریخی متعدد که تا به امروز در دسترس است، جرأت کند با آوردن نام و گرو گذاشتن حیثیت علمی و حرفه‌ای خود، اعتبار چنین مقاله‌ای را امضاء نماید، نیافته‌ایم.

این پیش‌زمینه و همچنین پُست اینستاگرامی اخیر ایشان که نوشته‌اند: «آتشکده آذر برزین مهر موسوم به خانه دیو ... بر اساس ابلاغ وزارتخانه متبوع ثبت جهانی می‌شود»؛ بهانه‌ای است تا ایشان -و هر بزرگواری که «آتشکده برزین مهر را موسوم به خانه دیو» می‌داند- را به «چالش علمی برزین‌مهر» دعوت نماییم.

 

نیشابور فردا؛ مجله خبری، فرهنگی و تحلیلی توسعه‌محور نیشابور

www.neyshaburfarda.blogsky.com

نگاهی دیگر به سربداران؛ فرصت بزرگ تاریخی ایرانیان، قربانی آشفتگی‌های حکمرانان محلی

سربداران، حکومت مبتنی بر محلی‌گرایی

نیشابور فردا

(کانال مستقل خبری، تحلیلی، اجتماعی و توسعه‌محور نیشابور)

https://t.me/neyshaburfarda

http://neyshaburfarda.blogsky.com

سربداران، نخستین دوره حکمرانی ایرانی است که مذهب تشیع اثنی‌عشری را به رسمیت شناخت. تفکرات و تعالیم پیشوایان معنوی و رهبران فکری این جنبش از جمله شیخ خلیفه مازندرانی (آمل)، شیخ حسن جوری (نیشابور)، شیخ عزالدین سوقندی (نیشابور) و ... جریان‌ساز جنبش‌های آزادیخواهانه در مناطق دیگر ایران در برابر ملوک‌الطوایف ایلخانی قرن ٨ ق گردید.

تعارض مداوم میان آرمان‌ رهبران فکری و منافع حکمرانان نظامی از ویژگی‌های بارز سربداران است که نتیجه آن در تلاش مستمر حکمرانان برای حذف و حتی قتل رهبران فکری نمود پیدا کرده است.

تاریخ، حتی از عدم توافق و تزاحم گسترده منافع  در میان خود حکمرانان حکایت می‌کند. در این حکومت محلی که بخشی از غرب خراسان و بخش‌هایی از قومس را در حوزه قلمرو خود قرار داد؛ ۱٢ حکمران، جمعا به مدت کمتر از ۴٧ سال حکومت کردند.

میانگین کمتر از ٣.٩ سال دوره حکومت حکمرانان؛ و انتقال قدرت از طریق قتل «دو سوم» حکمرانان، نشان‌دهنده حجم تزاحم منافع و آشفتگی حکمرانی در سطح شخصیت‌های طراز اول حکمران سربداری است. رویدادهای دوره سربه‌داری‌ها که از خیزش و شورش مردم غیور روستای باشتین (از توابع شهرستان داورزن امروزی) در ٧٣۶ق آغاز شد و با تسخیر سبزوار (در ٧٣٧ق) که نزدیکترین شهر به مرکز قیام بود، به تاسیس حکومت سربداری‌ها انجامید؛ در رده سران سربداری، نزاعی مستمر و کوششی عظیم را برای کسب و جایجایی قدرت به نمایش می‌گذارد:

- قتل عبدالرزاق باشتینی (اولین حکمران سربداری) به دست برادرش وجیه‌الدین مسعود باشتینی (دومین حکمران) در ٧٣٨ق.

- قتل رهبر معنوی قیام (شیخ حسن جوری) به دستور وجیه‌الدین مسعود باشتینی در ٧۴٣ق.

- قتل محمد آی تیمور (سومین حکمران) به توصیه خواجه شمس‌الدین علی (ششمین حکمران) و به دست کلو اسفندیار (چهارمین حکمران) در ٧۴٧ق.

- قتل کلو اسفندیار (چهارمین حکمران) به دست نظامیان سربداری (وابسته به جناح حکمرانان) در ٧۴٨ق.

- خلع شمس‌الدین فضل الله باشتینی (پنجمین حکمران) از قدرت (در ازای دریافت ۴۰۰۰ خروار ابریشم از خزانه سربداران) در ٧۴٩ق.

- مفلوک کردن درویش هندوی مشهدی (از رهبران معنوی قیام) به دستور خواجه شمس‌الدین علی چشمی (ششمین حکمران)

- قتل خواجه شمس‌الدین علی چشمی (ششمین حکمران) به دست پهلوان حیدر قصاب (نهمین حکمران) و هماهنگی خواجه یحیی کراوی (هفتمین حکمران) در ٧۵٣ق.

- قتل خواجه یحیی کراوی (هفتمین حکمران) به دست برادرزنش خواجه علاء‌الدین کراوی در ٧۵٩ق.

- قتل پهلوان حیدر قصاب (نهمین حکمران) به دست پهلوان حسن دامغانی (یازدهمین حکمران) در ٧۶۱ق.

- قتل خواجه لطف‌الله باشتینی (دهمین حکمران) به دستور پهلوان حسن دامغانی (یازدهمین حکمران) در سال ٧۶٢ق.

- تبعید درویش عزیز مجدی (از رهبران معنوی قیام) به عراق به دستور پهلوان حسن دامغانی (یازدهمین حکمران).

- قتل پهلوان حسن دامغانی (یازدهمین حکمران) به دستور خواجه علی موید سبزواری در سال ٧۶۶ق.

- قتل درویش عزیز مجدی (از رهبران معنوی قیام) و هفتاد نفر از یاران وی، به دستور خواجه علی مؤید سبزواری (آخرین حکمران) در سال ٧٧٧ق.

- تخریب مقبره رهبران معنوی قیام (شیخ خلیفه مازندرانی و شیخ حسن جوری) و حکم به لعن آنان به دستور خواجه علی موید سبزواری.

- تسلیم حکومت سربداری و پایتخت سربداران به تیمور گورکانی به دست خواجه علی موید سبزواری در اثر ناتوانی در ساماندهی حاکمیت و روند روزافزون اختلافات سران و شورش‌های داخلی در سال ٧٨٢ق.

 

داده‌های ارائه شده در مطلب بالا؛ اشاره و نگاهی به دستاورد حاکمیتی این دوران در حوزه جغرافیایی خراسان است. در مراجعه به تاریخ سربداران، بطور کلی می‌توان گفت:

- بی‌توجهی به راهنماهای پیشوایان و نخبگان دوراندیش جنبش و در نتیجه: فاصله گرفتن از اهداف آزادیخواهانه و  بیگانه‌ستیزانه جنبش؛

- ارج نهادن بر منافع و جاه‌طلبی‌های شخصی و محلی به جای تاکید خردمندانه بر مصالح جمعی، منطقه‌ای و ملی؛

- نگاه کاسبکارانه و جاه‌طلبانه به حکومت‌گری که ضمن تضعیف مشروعیت حکمرانی، جایی برای همگرایی و هم‌افزایی نمی‌گذاشت؛

از مهم‌ترین عواملی هستند که همچون مانعی بزرگ بر سر راه گسترش و استقرار اثربخش و نافذ تفکرات و تعالیم روشنگر پیشوایان و نخبگان معنوی و فکری جنبش در سرتاسر ایران گردید. بدین ترتیب، این فرصت بزرگ تاریخی که در خراسان ایجاد شده بود، در بلوای تعارض و تزاحم و آشفتگی حکمرانان سربداران، از دست ایرانیان رفت تا ایران عزیز، باز هم عرصه تاخت و تاز و ویرانگری بیگانه‌ای سفاک و خونریز، به نام «تیمور گورکانی» گردد.

تاریخ؛ گنجینه تجربیات گذشته و چراغ راه آینده است./ نیشابور فردا

@Neyshaburfarda

تاملی در بهره‌برداری‌های غیر مسولانه از اصطلاح جغرافیایی «غرب خراسان رضوی»


تاملی در بهره‌برداری‌های غیر مسولانه از  اصطلاح جغرافیایی «غرب خراسان رضوی»

 نوشته: نیشابور فردا

(کانال مستقل خبری، تحلیلی، اجتماعی و توسعه‌محور نیشابور)

https://t.me/neyshaburfarda

http://neyshaburfarda.blogsky.com


 

«نماینده مردم غرب خراسان رضوی»، «منطقه غرب خراسان رضوی»، «مردم غرب خراسان رضوی» و ...؛ اصطلاحاتی که نه ریشه و پیشینه تاریخی-فرهنگی خاص دارند، و نه حائز همپوشانی شفاف جغرافیایی هستند! اصطلاح «غرب خراسان رضوی»، در چند سال اخیر، در اطلاق به حوزه‌ انتخابیه مستقر در ناحیه‌ای در شمال غربی و غرب میانه استان خراسان رضوی؛ توسط برخی خبرنگاران محلی و بعضی رجال سیاسی ناحیه‌ یادشده، به کار برده می‌شود و در شماری از رسانه‌های محلی و همچنین رسمی کشوری نیز منتشر و ترویج گردیده است. در تصویر بالا، نمونه‌هایی از این شیوه نوپدید بهره‌برداری از اصطلاح جغرافیایی «غرب خراسان رضوی» را می‌بینید.


 

غرب خراسان رضوی

«غرب خراسان رضوی»؛ گستره سرزمینی غرب استان را (که از شمال استان خراسان شمالی، از غرب به استان سمنان و از جنوب به استان خراسان جنوبی محدود می‌شود) را در بر می‌گیرد و از نگاه دیگر؛ می‌توان «حوزه جغرافیایی غرب خراسان رضوی» را در برابر «حوزه جغرافیایی شرق خراسان رضوی» تعریف نمود. بدیهی است بهره‌گیری از این اصطلاحات، در اشاره به صرف حوزه‌ جغرافیایی تحت پوشش مفهومی خود، در همه فعالیت‌های معرفی، بررسی و توسعه استان، بسیار مفید و کاربردی است. اما آنگاه که پای خوانش‌های دگرگونه (نامتعارف) از این اصطلاحات جغرافیایی به میان می‌آید؛ از آنجا که با ماهیت، هویت، حقوق و منافع جغرافیایی یکایک نقاط، شهرها و شهرستان‌های استان سر و کار دارد؛ باید با جدیت و حساسیتی مثال زدنی، بر آن تمرکز و تامل نمود.

 

خوانش دگرگونه‌ جغرافیای سیاسی استان

«استان خراسان رضوی، یکی از استان‌های 31گانه کشورمان؛ با نظر به موقعیت جغرافیایی‌اش در منطقه خراسان ایران، در موقعیت میانی استان‌های خراسان شمالی و خراسان جنوبی؛ همان خراسان مرکزی است که به خاطر افتخار میزبانی از حرم مطهر رضوی؛ با نام رسمی خراسان رضوی شناخته می‌شود. کلانشهر مشهد مقدس که در ناحیه شمال شرقی استان قرار گرفته؛ مرکز سیاسی و اداری استان است.» آنچه در جمله‌های پیشین گفته شد یک تعریف همپوشان با داده‌های رسمی کشوری از جغرافیای سیاسی «استان خراسان رضوی» است؛ و در صورتی که در این حوزه، تعریفی ارائه گردد که متعارض و یا متناقض داده‌های رسمی مرتبط با جغرافیای سیاسی خراسان رضوی باشد؛ آن تعریف به عنوان خوانش «نامتعارف» یا دگرگونه شناخته می‌شود. این خوانش‌های «نامتعارف»، گاه «کلیت» و گاه «بخشی» از حوزه سزمینی مورد بحث را با عبارت‌هایی دارای جهت و رویکرد بهره‌برداری خاص؛ نامگذاری نموده و در میان افکار عمومی،  برجسته و ترویج می‌نماید.



نقشه بالا را ببینید؛ این نقشه، با ویرایش‌ها یا ادبیات مشابه دیگری نیز در برخی وبگاه‌ها و رسانه‌های مجازی محلی ناحیه‌ مورد اشاره، منتشر شده است. این نقشه را می‌توان به عنوان مصداقی بارز از خوانش نامتعارف، و البته دارای جهت به «کلیت» جغرافیای سیاسی استان، مورد بازبینی قرار داد.

در این نقشه، وجود یک زیرساخت (فرودگاه) در یک شهر، به عنوان ابزاری در راستای تلقین «تقسیم (= تجزیه)‌ استان خراسان رضوی»؛ القای «تلویحی» مرکزیت آن شهر؛ لحاظ قلمرو برای شهر مورد اشاره؛ منفک از مرکز رسمی اداری-سیاسی استان، بهره‌برداری شده است. این گونه خوانش خاص قلمروخواهانه‌ جغرافیایی را که آرزوهای سیاسی را در پوشش موضوع‌های جنبی، بازتاب می‌دهد می‌توان در زمره نمودهای رسانه‌ای رقابت‌های ژئوپلیتیک بین ‌شهری (که کمابیش با تفاوت‌هایی در شهرهای دارای توانمندی‌های منطقه‌ای در استان‌های دیگر کشور نیز دیده می‌شود) دسته‌بندی نمود.

آنچه در مورد نیشابور (به عنوان یک شهر و شهرستان دارای توانمندی و حوزه نفوذ منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی؛ بویژه در حوزه فرهنگی) در این زمینه، می‌توان مورد توجه قرار داد این است که با رفع تبعیض‌ها و محرومیت‌های زیرساختی (از جمله پیگیری احداث فرودگاه) نسبت به شهرستان‌ همسایه، مزیت «رقابت‌پذیری» این منطقه را برای نقش‌آفرینی در معادلات آینده منطقه‌ شمال شرق کشور تقویت نماییم. چرا که احیای موقعیت درخشان تاریخی و شکوفاسازی پتانسیل‌های والای فرهنگی-اقلیمی نیشابور؛ در راستای ایفای نقش فرهنگی و ملی مورد انتظار در خراسان و ایران؛ بدون اقتدار ژئوپلیتیکی آن، راه به جای کارسازی نخواهد برد.

 

خوانش مصادره‌ای از جغرافیای سیاسی استان

حوزه شمول جغرافیایی اصطلاح «غرب خراسان رضوی» را از دو دیدگاه می‌توان تعریف نمود:

تعریف نخست، مجموعه-شهرستان‌های نیمه غربی استان را در بر می‌گیرد. رشته‌کوه بینالود (مرتفع‌ترین ناحیه خراسان ایران)، شاخص‌ترین عارضه جغرافیایی جداکننده بخش بزرگی از حوزه‌‎‌ شرقی و حوزه غربی استان است. از این نگاه؛ اگر حتی قوچان را به خاطر پیوستگی به دشت مشهد، در زمره شهرستان‌های غرب خراسان رضوی نگنجانیم؛ «خوشاب»، «فیروزه»، «نیشابور»، «جوین»، «جغتای»، «داورزن»، «سبزوار»، «بردسکن»، «کاشمر»، «خلیل‌آباد»، «مه ولات»، «بجستان» و «گناباد»؛ با صراحت، شهرستان‌های غرب خراسان رضوی را تشکیل می‌دهند.

تعریف دوم؛ شاید برخی علاقه داشته باشند صرفاً شهرستان‌هایی که در کرانه‌ (مرز) غربی استان مستقرند را «غرب خراسان رضوی» به شمار آورند. از این دیدگاه نیز حتی اگر قوچان در شمال غربی، و گناباد در جنوب غربی را در جرگه شهرستان‌های کرانه غرب خراسان رضوی محسوب ننمایم؛ «جغتای»، «داورزن»، «سبزوار»، «بردسکن»، و «بجستان»، شهرستان‌های کرانه‌ای غرب خراسان رضوی را تشکیل می‌دهند. و از این میان؛ سه شهرستان نخست، همراه با خوشاب و جوین در یک حوزه انتخابیه؛ بردسکن همراه با خلیل‌آباد و کاشمر در حوزه انتخابیه دیگر؛ و بجستان همراه با گناباد، حوزه انتخابیه دیگری را تشکیل می‌دهند. و آنگاه؛ آیا قابل تامل نخواهد بود:

- نواحی دو حوزه‌ انتخابیه «کاشمر، خلیل‌آباد، بردسکن» و یا حوزه انتخابیه «گناباد و بجستان» (که دقیقا شامل شهرستان‌های  کناره غرب خراسان رضوی هستند) چه سهمی از این اصطلاح نوپدید «غرب خراسان رضوی» دارند؟! آیا آنها جزء منطقه «غرب خراسان رضوی» نیستند یا اینکه هم‌استانی‌های ساکن در این شهرستان‌ها، جزء «مردم غرب خراسان رضوی» نیستند؟!

- اگر شهرستان خوشاب (که دره یام سرولایت، بخش شمالی آن را تشکیل می‌دهد)؛ در حوزه شمول اصطلاح «غرب خراسان رضوی» تعریف گردد؛ فیروزه و نیشابور که در همسایگی خوشاب و در دامنه غربی بینالود بزرگ قرار گرفته‌اند، آیا از شهرستان‌های عمده، اصلی، تاثیرگذار در غرب خراسان رضوی نیستند؟!

آیا شفاف‌ترین دستاورد تامل و تعمق در این رویکرد نوپدید به بهره‌برداری از اصطلاح «غرب خراسان رضوی»؛ به جز مصادره واضح این اصطلاح جغرافیایی دارای حوزه پوشش کاملا مشخص، به نفع جزء و بخشی از حوزه پوشش آن است؟ چرا تلاش می‌شود با مصادره به مطلوب یک اصطلاح جغرافیایی اَعَم، شخصیت جغرافیایی-سیاسی خاص (و دارای توان القای «تمایز» یا «انفکاک» تلویحی از جغرافیای سیاسی رسمی استان) برای یک شهر یا یک ناحیه، ساخته شود؟ آیا نمی‌توان برای هر یک از حوزه‌های انتخابیه دیگر استان نیز این حق را قائل شد که از اصطلاح جغرافیایی «دارای مشترکات با دیگران»، برای بهره‌برداری در مناسبات و اهداف و ایجاد «تشخص» برای خود، بهره‌برداری نمایند؟

 

تبعات بهره‌برداری‌های غیر مسولانه

تامل در انگیزه و مقصد این بهره‌برداری نوپدید از جغرافیای سیاسی استان، ما را از پرداختن به بُعدی دیگر از موضوع (که حائز اهمیت بالایی نیز هست) باز ندارد: نام برخی خبرگزاری‌های رسمی کشوری از جمله «ایرنا»، «صدا و سیما»، «تسنیم» و ... را در زمره محمل‌های ترویج و انتشار این بهره‌برداری، می‌یابیم! این‌ها بنگاه‌های بزرگ خبری هستند که به نحوی از اعتبارات دولتی یا ملی و همچنین سرمایه حمایت مادی و معنوی ملت ایران برخوردارند! برای روشن‌تر شدن ابعاد موضوع کافی است فرض کنیم خبرنگاران و یا رجال سیاسی هر شهر دارای رقابت ژئوپلیتیک با شهری دیگر در هر یک از استان‌های کشور، بخواهند در تعامل و همکاری با خبرگزاری‌ها رسمی و پرمخاطب کشور؛ طیفی از مصادره به مطلوب اصطلاحات جغرافیایی و یا القای انفکاک تلویحی از جغرافیای سیاسی رسمی را روال کار، قرار دهند آیا پس از مدتی، علاوه بر آشفتگی تعاریف و معیارهای رسمی کشور، با دلخوری‌ها، کدورت‌ها و نارضایتی‌های عمومی در نواحی ذینفع همجوار، مواجه نخواهیم شد؟  چرا  حقوق جغرافیای-سیاسی همسایگان که در یک حوزه جغرافیایی مشترک، دارای حق هستند؛ نادیده گرفته می‌شود؟!   

 

تعامل با مسولان حاکمیتی و مدیران رسانه‌ها

بسیار واضع و مسلّم است که از مدیران خبرگزاری‌های دارای حوزه پوشش ملی، نباید انتظار داشت که بر جزئیات جغرافیای سیاسی و حساسیت‌‌های رقابت‌های محلی ژئوپلتیک در یکایک مناطق کشور آگاهی داشته باشند و در واقع؛ این خبرنگاران محلی هستند که می‌توانند بنا به گرایش‌ها و نیّات خود به اخبار و گزارش‌ها و مطالب، جهت خاص بدهند. در کنار خبرنگاران؛ مسولان، سیاست‌ورزان، نخبگان و فعالان محلی، به عنوان ارائه‌دهندگان یا تولیدکنندگان محتوای خبری، نقش انکارناپذیری در جهت‌دهی به افکار عمومی، بویژه در زمینه مسائل محلی و منطقه‌ای، دارند. در همین زمینه، قابل توجه است که شیوه و اهداف مجموعه فعالیت‌های محلی منتج به تولید و انتشار خبر در سطح ملی، همواره بر سر یک دوراهی رویکردی قرار دارد: رویکردی که می‌تواند متضمن تدبیر و تامل در مصالح ملی و حرکت کردن به سوی مقصدی باشد که به منافع عمومی کشور و ملت ایران می‌انجامد و رویکردی دیگر که حرکت در مسیر بهره‌گیری (و گاه حتی بهره‌کشی!) حداکثری از فرصت‌های رسانه‌ای ملی و کشوری در راستای تقویت مواضع و منافع محلی را فراهم می‌سازد. هرچند بخاطر درهم‌تنیدگی، تعامل و گاهی تقابل منافع محلی و مصالح ملی؛ مرز شفافی میان این دو رویکرد نمی‌توان ترسیم نمود.

در مورد نیشابور، اما با نگاه به چهره و شخصیت شاخص و درخشان فرهنگی این دیار از یک سو؛ و ضرورت خدشه‌ناپذیر پاسداری از اصالت و استواری این موقعیت فرهنگی منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی؛ باید رهیافت‌های رسانه‌ای متناسب با جایگاه و حوزه تاثیرگذاری فرهنگی و معنوی نیشابور در گستره ملی و فراملی را در نظر داشت. بنابراین، چنین به نظر می‌رسد که آگاهی‌رسانی شفاف و پی‌گیری مستمر تعارضات مرتبط با حقوق جغرافیای سیاسی (همچنین دارای جنبه‌های تاریخی و فرهنگی) نیشابور به «مسولان و تصمیم‌گران مرتبط در نهادهای دولتی و حاکمیتی استانی و کشوری» و تعامل سازنده با «مدیران رسانه‌ها و بنگاه‌های خبری ملی»، بهترین روش عملکردی پاسدارانه برای منطقه‌ای با موقعیت فرهنگی نیشابور باشد.

 

همگرایی برای ملی کردن مسائل راهبردی توسعه نیشابور

بخش پایانی را با تصویری مرتبط با این نوشتار به پایان می‌بریم؛ تصویر زیر، بریده‌ای است از گزارش خبرنگار محلی خبرگزاری فارس در 13 شهریور 1396؛ این گزارش، هر چند از معیارهای عمق و تکنیک گزارش‌های ژورنالیستی حرفه‌ای، کم بهره است اما از دیدگاه بهره‌برداری از محمل خبرگزاری رسمی و کشوری «فارس»، در راستای گزارشگری یک مطالبه سیاسی محلی قابل توجه است. لحن تیتر و پاره‌هایی از محتوا به گونه‌ای طراحی شده که مشابه یک بیانیه سیاسی، رگه‌هایی از مقوله‌های تاثیرگذاری روانی، برای پیش‌برد‌ فعالیت سیاسی برداشت می‌شود.



نمونه یادشده، بیانگر این موضوع است که برخی در رقابت‌های ژئوپلیتیک بین شهرها، از هر فرصت در دسترس، برای تقویت موقعیت رقابت‌پذیری شهر یا حوزه مطلوب خود، بهره‌برداری می‌نمایند؛ حتی در خبرگزاری‌های رسمی کشوری!

خلاصه اینکه؛ رویدادها به صورت نسبی، به جهتی که نیروهای فعال، آن‌ها را هدایت می‌کنند به پیش می‌روند. ما نیز برای پیش بردن رویدادها و فرایندهای مرتبط با توسعه نیشابور، راه کارسازی به جز «زبان گویا و نافذ زمان»، یعنی برنامه‌ریزی برای کار اثربخش در «رسانه‌های جمعی» نداریم. پس شایسته است به سیاست‌ورزان، اهالی رسانه، نخبگان و فعالان حوزه توسعه نیشابور، پیشنهاد ‌نماییم: فارغ از گرایش‌ها و سلیقه‌های متفاوتی که به طور طبیعی، در هر جامعه‌ای وجود دارد؛ برای یک هدف عالی مشترک که همانا احیای جایگاه واقعی فرهنگی و تمدنی نیشابور؛ و برای توسعه نیشابور، خدمت به  فرهنگ‌ خراسان و استفاده از ظرفیت‌های نیشابور در راستای خدمتگزاری به ایران عزیز؛ دست به دست هم دهیم و با همگرایی و نگاهی فراگیر، کاربردی و منسجم به راهبردها، خط‌مشی‌ها و شیوه‌های عملکرد اثربخش در این حوزه بیاندیشیم.

ما در شرایط امروز، نیاز وافری به تعامل همگرا و مبتنی بر بهره‌گیری حداکثری از خرد جمعی (بدون دخالت و نقش گرایش‌ها و سلیقه‌های سیاسی و گروهی) در حوزه مسائل توسعه نیشابور داریم. پایگاه فرهنگی و نام درخشان نیشابور، زمینه گسترده‌ای برای حضور نیشابور، فراتر از شرح رویدادهای روزمره، در خبرگزاری‌های کشوری فراهم می‌نماید؛ اگر باور داریم که نیشابور، یک شهر ملی است چرا از ظرفیت‌های وسیع و نافذ این رسانه‌ها برای ملی کردن مسائل راهبردی توسعه نیشابور استفاده نمی‌کنیم؟!